خنده

اینجا باید فقط خندید :D

خنده

اینجا باید فقط خندید :D

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۲/۰۴
    45
  • ۹۴/۱۲/۲۵
    44
  • ۹۳/۰۳/۲۹
    43
  • ۹۳/۰۳/۲۹
    42
  • ۹۲/۰۹/۳۰
    41
  • ۹۲/۰۶/۲۲
    40
  • ۹۲/۰۵/۲۷
    39
  • ۹۲/۰۵/۲۳
    38
  • ۹۲/۰۵/۲۳
    37
  • ۹۲/۰۵/۲۳
    36

۱۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۰۰
جو آن

2

از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروتمند تر هم هست؟

در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن ک…ی؟

در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من و دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.

گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت.

سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت ،گفتم پسرجون چند وقت پیش یه روزنامه بهم بخشیدی.هرکسی میاداینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!
پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم

به قدری این جمله و نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این برمبنای چه احساسی اینا رو میگه.

زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد و پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم
گروهی تشکیل دادم بعد از ۱۹ سال گفتم که برید و اونی که در فلان فرودگاه روزنامه میفروخت و پیدا کنید.یک ماه و نیم مطالعه کردند و متوجه شدند یک فرد سیاه پوسته که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردن اداره.

ازش پرسیدم من و میشناسی. گفت بله، جناب عالی آقای بیلگیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.

سالها پیش زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم

گفت که طبیعیه. این حس و حال خودم بود
گفتم میدونی چه کارت دارم، میخوام اون محبتی که به من کردی و جبران کنم
گفت که چطوری؟
گفتم هر چیزی که بخوای بهت میدم
(خود بیلگیتس میگه خود این جوونه مرتب میخندید وقتی با من صحبت میکرد)
پسره سیاه پوست گفت هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم هرچی که بخوای
گفت هر چی بخوام؟
گفتم آره هر چی که بخوای بهت میدم
من به ۵۰ کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم
گفت آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی
پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم؟
پسره سیاه پوست گفت که :فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو
بخشیدم ولی تو تو اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه

بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست جز این جوان ۳۲
ساله مسلمان سیاه پوست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۰۰
جو آن

3

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۰۰
جو آن

4

یه شخصی از خیابون رد میشده ، میبینه یه بچه نشسته کنار خیابون گریه میکنه.

جلو میره و میگه چی شده عزیزم ،

پسر بچه میگه سکه ۲۵ تومانی ام را گم کرده ام.

مرد میگه اینکه گریه نداره بیا این۲۵ تومانی مال تو!

باز هم به گریه کردن ادامه میده ،

مرد میپرسه دیگه چیه ؟

بچه میگه اگه اون سکه را گم نکرده بودم الان ۵۰ تومن پول داشتم .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۰۰
جو آن

5

بردم داداشم رو رسوندم کلاس، برگشتم. مامانم می گه رسوندیش؟
پـَـ نه پَــ، انداختمش توی چاه، این هم پیراهنشه!


رفتم نانوایی سنگکی. نانوا داشت با انگشتش روی نان رو سوراخ سوراخ می کرد.
نوبت من که شد، نانوا گفت شما هم نان می خواهی؟
پـَـ نه پَــ، اومدم از شما تایپ یاد بگیرم!


یارو دو ساعت موهاشو درست کرده همه رو به هوا ...
از راه رسیده ازش میپرسه موهاتو فشن کردی؟!
پَ نه پَ یه موی سفید دراومده، همه به احترامش وایستادن!


رفتم دم مغازه به فروشنده می گم قرص پشه داری؟ می گه واسه کشتنش می خوای؟
پـَـ نه پَــ، برای سردردش می خوام!


نفس نفس زنون خودم رو رسوندم به اتوبوس. راننده می گه: می خوای سوار شی؟
میگم پـَـ نه پَــ، اومدم سفر خوشی رو براتون آرزو کنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۰۰
جو آن